لینک بیو
لینک بیو

لینک بیو

انشا درمورد دریا96|انشا در مورد غروب دریا


دریا بی پایان بود . موج ها ارامی نداشتند . دریا معنای شوری اب بود با ماهیهای کوچک و هزاران صدف رنگارنگ .

دریا یعنی صدای هیاهوی موج های کف کرده  ، باران قطره ها ، و فریادهایی سرشار از هیجان که در این بازار هیاهو در فضای نامتناهی به انتها نمی رسید .

دریا یعنی ساحل شنی با خرچنگ های رنگارنگ که بی خبر از شن ها سر بیرون می اوردند . دریا یعنی ساعت ها در جستجوی صدف ها گشتن ! یعنی به افق خیره شدن در ارزوی دیدن پایان !! دریا یعنی ساعت ها شنیدن داستان دلفین های مهربان و روزها و روزها اسیر داستان های تخیلی ذهن بودن ! دریا یعنی لنج هایی که کشتی می نامیدیمشان !! دریا یعنی کشتی به گل نشسته ای که هر بار با دیدنش از هیجان جیغ می کشیدیم و از شور دیدنش می لرزیدیم .

دریا یعنی صخره های بزرگی که به موج ها اجازه ی ورود به ساحت شهر را نمی دادند .

یعنی فریاد موج ها برای عبور و چشمهای مشتاقی که این مبارزه را به تماشا می نشستند .

دریا یعنی شنیدن قشنگترین انشا درباره ی مرغ های دریایی ! دریا یعنی وسعت و زندگی بی پایان !

دریا یعنی بازی رفت و امد موج ها ! دریا یعنی هزاران زندگی ، هزاران شور و شوق ، هزاران امید و ارزو !!!







نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.